معنی خدن - فرهنگ فارسی معین
واژههای مرتبط با خدن
خدن
- خدن
- یار. دوست. (دهار) (از منتهی الارب) (از لسان العرب) (از متن اللغه) (از تاج العروس) (از قاموس). صاحب. صدیق. خَدین. ج، اخدان، خدناء: و اتوهن اجورهن بالمعروف محصنات غیر مسافحات و لامتخذات اخدان. (قرآن 25/4) ، دوست پنهانی. (ترجمان علامۀ جرجانی). معشوقه. (از منتهی الارب) (از متن اللغه). ج، اخدان، خدناء
لغت نامه دهخدا
ختن
- ختن
- نام شهری در ترکستان شرقی و گاهی هم به تمام ترکستان چین اطلاق شده است
فرهنگ نامهای ایرانی
آدن
- آدن
- پسوندیست که باخر ریشه دستوری ملحق گردد و مصدرسازد: گشادن نهادن
فرهنگ لغت هوشیار