سنگ ریزه، فروزینه. هیزم و فروزینۀ آتش از هرچه باشد. یا هیزم را حصب نگویند مادام که آتش وی افروخته نشود. (منتهی الارب). گیره. آتش گیره. ضرام هیزم و آنچه بدان آتش افروزند. آنچه در آتش اندازند. هرچه بدان آتش افروخته شود. (غیاث). پارۀ آتش. ضرام. فروزینه. هیمۀ هیزم
سنگ ریزه انداختن بر. سنگ انداختن. (زوزنی) (تاج المصادر بیهقی) ، رفتن بر روی زمین. رفتن در زمین، اعراض کردن از... روی گردانیدن از.، حصب مکان، سنگ ریزه گستردن برجای، فروزینه و هیزم افکندن در آتش