جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با حباحب

حباحب

حباحب
کرم شب تاب. چراغله. آتشپزه. کرم شب افروز. کرم شب فروز. شب تاب. شب افروز.شب فروز. شب چراغک. آتشک. چراغک. کمیچه. کاونه. سراج اللیل. سوزنه. شب سوزنه. زنازاده. ولدالزنا. گی ستاره. عروسک. یراع. طیبوث. سراج القطلب. (تذکرۀ ضریر انطاکی در شرح حباحب). ضریر انطاکی در تذکره گوید: حباحب، و هو الطیبوث و یسمی بالشام، سراج القطلب و هو حیوان کالذباب الکبیر، له جناحان و اذا طار فی اللیل اضاءَ مثل السراج. و هو حار یابس اذا جفف و لو فی غیر النحاس و رمی برأسه و شرب بالحلتیت فتتت الحصی، مجرّب. و اذا خلط بالاسفیداج و الصبر اسقط البواسیر طلاء. و سمیته تقارب الذراریح، فلایستعمل منه فوق دانق و ینبغی اصلاحه بالزیت - انتهی. و صاحب تحفه گوید: بفارسی کرم شب تاب نامند. حیوانی است از مگس کوچکتر و رنگش اغبر و زرد و مقعدش در غایت سبزی و در زیر بال او مستور، چون پرواز کند مکشوف میگردد و در شب مانند اخگرمیدرخشد. گرم و خشک باشد با دوازده مثقال نقیع حلتیت چون در سه روز بنوشند جهت اخراج سنگ گرده و مثانه مجرّب دانسته اند. و قطور یک عدد از خشک او با روغن گل جهت چرک گوش و کری و با صبر و سفیداب مسقط بواسیر، و تدهین او با روغن کنجد بر رخسار مورث دوستی مردم و در قضای حاجات مؤثر است، مگس شب تاب. (آنندراج)، نام حشره ایست که به رز (مو) زیان رساند، آتشی که از بهم خوردن دو سنگ و آتشزنه برجهد. (آنندراج). آتشی که از ساییدن سم اسب با سنگ برجهد
لغت نامه دهخدا

حباحب

حباحب
جَمعِ واژۀ حبحاب. کوچک از هر چیز. (معجم البلدان چ مصر ج 3 ص 206)
لغت نامه دهخدا

حبحاب

حبحاب
حبحاب الانصاری. مکنی به ابوعقیل یکی از صحابۀ کرام است. ابن منده و بونعیم گویند: آنگاه که او زکوه خرمای خویش را بخدمت حضرت رسول اکرم صلوات الله علیه میبرد چون منافقین او را مسخره کردند آیۀ شریفه ’الذین یلمزون المطوعین من المؤمنین فی الصدقات. (قرآن 79 / 9) الخ...’. نازل شد. عسقلانی گوید: حثحاث با دو ثاء مثلثه نیز گفته اند. رجوع به الاصابه ج 1 ص 318 و قاموس الاعلام ترکی و تنقیح المقال ج 1 ص 250 شود
ابن ابی حبحاب، تابعی است. ازجعفر بن برقان روایت کند. خود و پدرش ناشناسند. ابوحاتم هر دو را مجهول دانسته. ابن حبان دومین را در عداد ثقات شمرده. رجوع به لسان المیزان ج 2 ص 166 شود
لغت نامه دهخدا

حباب

حباب
دوستی، عشق، محبوب بر آمدگی هائی که هنگام باران آمدن در سطح آب پیدا میشود بر آمدگی هائی که هنگام باران آمدن در سطح آب پیدا میشود
فرهنگ لغت هوشیار

حباب

حباب
برآمدگی هایی که هنگام سقوط چیزی در آب یا موقع آمدن باران در سطح آب پیدا می شود
پوشش شیشه ای یا پلاستیکی که روی چراغ می گذارند
حباب
فرهنگ فارسی عمید