جدول جو
جدول جو

معنی حال داشتن

حال داشتن((تَ))
ذوق داشتن، حوصله داشتن، خوب بودن
تصویری از حال داشتن
تصویر حال داشتن
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با حال داشتن

حال داشتن

حال داشتن
ذوق داشتن، حوصله داشتن، حالت وجد و جذبه داشتن
حال داشتن
فرهنگ لغت هوشیار

هال داشتن

هال داشتن
آرام داشتن قرار داشتن: (ازناله قمری نتوان داشتن سحرگوش وزغلغل بلبل نتوان داشت بشب هال)
هال داشتن
فرهنگ لغت هوشیار

باک داشتن

باک داشتن
ترس داشتن، پروا داشتن، بیمناک بودن، ترسیدن بیم داشتن ترس داشتن پروا داشتن
فرهنگ لغت هوشیار

پاس داشتن

پاس داشتن
پاسبانی کردن نگاهبانی کردن پاییدن نگاهداشتن محافظت کردن حفظ حراست پاسیدن، رعایت کردن مراعات کردن ملاحظه کردن ادب کردن، مراقبت کردن نوبت نگاهداشتن رصد کردن، جستجو کردن تفتیش کردن، یا خود را پاس داشتن، خود را محافظت کردن تحرس احتراس
فرهنگ لغت هوشیار