جدول جو
جدول جو

معنی حاضرجوابی

حاضرجوابی((~. جَ))
پاسخ دادن بدون اندیشه، زود جواب گفتن، بذله گویی
تصویری از حاضرجوابی
تصویر حاضرجوابی
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با حاضرجوابی

حاضرجوابی

حاضرجوابی
بدون اندیشه جواب دادن. زود پاسخ دادن. بدون اندیشه پاسخ دادن. چگونگی و حالت حاضرجواب: و ابوالاسودمعروف است به حاضرجوابی. (تفسیر ابوالفتوح رازی).
بیاران گفت کز خاکی وآبی
ندیدم کس بدین حاضرجوابی.
نظامی
لغت نامه دهخدا

حاضر جوابی

حاضر جوابی
پاسخ دادن بدون اندیشه زود جواب گفتن، بذله گویی
حاضر جوابی
فرهنگ لغت هوشیار

حاضرجواب

حاضرجواب
کسی که پاسخ سخنی را بی اندیشه و زود می گوید، آماده برای پاسخ گفتن، برای مِثال تامل کنان در خطا و صواب / به از ژاژخایان حاضرجواب (سعدی۱ - ۱۵۴)
حاضرجواب
فرهنگ فارسی عمید

حاضرجواب

حاضرجواب
آنکه عادهً جواب فی الحال تواند گفتن. آنکه زود پاسخ کندگفته ای را. آنکه بی اندیشه پاسخ سخن ها گوید. نَقِل. (منتهی الارب) (تاج المصادر بیهقی). زنبر. (منتهی الارب) لُقاعه. (منتهی الارب) (مهذب الاسماء) :
ساقیان نادره گویندۀ شیرین ادا
مطربان چابک طمغاجی حاضرجواب.
مختاری غزنوی.
تأمل کنان در خطا و صواب
به از ژاژخایان حاضرجواب.
(بوستان).
- حاضرجواب شدن، نَقَل. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا