جدول جو
جدول جو

معنی چشم نشین

چشم نشین((~. نِ))
کنایه از محبوب، معشوق
تصویری از چشم نشین
تصویر چشم نشین
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با چشم نشین

چشم نشین

چشم نشین
کنایه از محبوب، زیرا که چشم عشاق جلوه گاه اوست. (آنندراج). معشوق و محبوب. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

چرم نشین

چرم نشین
چرم نشیننده. آنکه در پوست حیوانات رود:
آن چرم نشین چرم شیران
بددل کن جملۀ دلیران.
نظامی.
رجوع به چرم شود
لغت نامه دهخدا

چله نشین

چله نشین
کسی که در چله خانه نشیند و ریاضت کند، گوشه گیر منزوی معتکف، (اصطلاح لوطیان) آلت تناسل مرد نره
فرهنگ لغت هوشیار

چشم نهان

چشم نهان
بینش آگاهانه و توام با خرد، چِشمِ بَصیرَت، برای مِثال به چشم نهان، بین نهان جهان را / که چشم عیان بین نبیند نهان را (ناصرخسرو - ۱۰)
چشم نهان
فرهنگ فارسی عمید

هام نشین

هام نشین
همنشین، همسر: (ایشان باهام سران وهام نشینان خود گویند)
هام نشین
فرهنگ لغت هوشیار

چله نشین

چله نشین
ویژگی کسی که در گوشه ای بنشیند و مشغول عبادت و ریاضت چهل روزه شود
چله نشین
فرهنگ فارسی عمید

بام نشین

بام نشین
که مقیم بام باشد. که بر بام منزل سازد. ملازم بام.
لغت نامه دهخدا