چشم نشین چشم نشین کنایه از محبوب، زیرا که چشم عشاق جلوه گاه اوست. (آنندراج). معشوق و محبوب. (ناظم الاطباء) لغت نامه دهخدا
چرم نشین چرم نشین چرم نشیننده. آنکه در پوست حیوانات رود: آن چرم نشین چرم شیران بددل کن جملۀ دلیران. نظامی. رجوع به چرم شود لغت نامه دهخدا
چله نشین چله نشین کسی که در چله خانه نشیند و ریاضت کند، گوشه گیر منزوی معتکف، (اصطلاح لوطیان) آلت تناسل مرد نره فرهنگ لغت هوشیار
چشم نهان چشم نهان بینش آگاهانه و توام با خرد، چِشمِ بَصیرَت، برای مِثال به چشم نهان، بین نهان جهان را / که چشم عیان بین نبیند نهان را (ناصرخسرو - ۱۰) فرهنگ فارسی عمید