نگرستن بود بگوشۀ چشم. (فرهنگ اسدی). بمعنی چشماغیل است که بغضب و قهر بگوشۀ چشم نگاه کردن باشد. (برهان). بمعنی چشم آغیل است. (جهانگیری). بگوشۀ چشم نگریستن از روی قهر بر دشمن. (انجمن آرا) (آنندراج). نظر بگوشۀ چشم. (فرهنگ نظام). چشماغل. چشماغول. چشماغیل. چشم زهره: کیوس وار بگیرد همی بچشمالوس بسال فرخ شبها امیر روز غدیر. دقیقی (از فرهنگ اسدی). ، کژبین. (ناظم الاطباء) ، بغضب نگاه کننده را نیز گویند. (برهان). رجوع به چشماغل و چشماغول و چشماغیل شود
گیاهی است از تیره پروانه واران جزو تیره پیچیها که برگهایش مرکب و یکی از برگچه هایش تبدیل به پیچی شده که میتواند بدور نباتات دیگر بپیچد و آن جزو گیاهان بومی هندوستان و جنوب شرقی آسیاست عشقه چشم خروس شنجره العقد عین الدیک
بمعنی چشم آغل و چشماغیل است که از گوشۀ چشم نگاه کردن باشد بقهر و غضب یا بغمزه و ناز. (از ناظم الاطباء). چشم غره. چشم زهره. رجوع به چشم آغل و چشماغیل شود