معنی چشانیدن چشانیدن((چِ یا چَ دَ)) کمی از خوردنی در دهان دیگری گذاشتن تا طعم و مزه آن را دریابد تصویر چشانیدن فرهنگ فارسی معین
چشانیدن چشانیدن چشیدن کنانیدن. (ناظم الاطباء). چشاندن. اذاقه. خوردنی یا نوشیدنی کسی را دادن تا طعم آنرا بچشد. چشاندن چیزی. اِلسام. تَلمیظ. (منتهی الارب). رجوع به چشاندن شود، خوراندن یا نوشاندن. خورانیدن یا نوشانیدن چیزی را به کسی. رجوع به چشاندن شود لغت نامه دهخدا
چرانیدن چرانیدن علف خورانیدن بحیوانات گردش دادن حیوانات علفخوار در علفزارها تا چرا کنند فرهنگ لغت هوشیار
چکانیدن چکانیدن خواهد چکاند بچکان چکاننده چکانده) قطره قطره ریختن مایعی را، کشیدن ماشه تفنگ و تیر انداختن: تفنگ خالی کردن فرهنگ لغت هوشیار