معنی جوشاندن جوشاندن((دَ)) به جوش آوردن هر مایع به وسیله حرارت، جوشانیدن تصویر جوشاندن فرهنگ فارسی معین
جوشاندن جوشاندن جوشاند خواهد جوشاند بجوشان جوشاننده جوشانده) بجوش آوردن مایعات بوسیله حرارت، ریاضت دادن امتحان کردن آزمایش کردن فرهنگ لغت هوشیار
جوشانیدن جوشانیدن جوشاند خواهد جوشاند بجوشان جوشاننده جوشانده) بجوش آوردن مایعات بوسیله حرارت، ریاضت دادن امتحان کردن آزمایش کردن فرهنگ لغت هوشیار
جوشانده جوشانده بجوش آورده، دارویی که آنرا در آب جوشانیده باشند و عصاره آنرا برای معالجه بمریض دهند فرهنگ لغت هوشیار
پوشاندن پوشاندن جامه بتن کسی کردنجامه در بر کسی کردن ملبس کردن در پوشانیدن، پنان ساختن پرده پوشی کردن مخفی کردن، مستور کردن فرا گرفتن پوشاند: سبزه سراسر زمین را پوشانیده، کسف، تعیین کردن پشتوانه در بانک فرهنگ لغت هوشیار
نوشاندن نوشاندن آب یا نوشابه به کسی خوراندن، برای مِثال ای نور چشم من سخنی هست و گوش کن / چون ساغرت پُر است بنوشان و نوش کن (حافظ - ۷۹۶) فرهنگ فارسی عمید
پوشاندن پوشاندن جامه به تن کسی کردن، در پرده کردن، روپوش روی چیزی کشیدنپنهان ساختن، پرده پوشی کردن فرهنگ فارسی عمید