گوش گرفتن گوش گرفتن گوش دادن، گوش داشتن، کنایه از پند کسی را شنیدن و به یاد نگه داشتن فرهنگ فارسی عمید
آتش گرفتن آتش گرفتن مشتعل شدن و سوختن چیزی که آتش در آن افتاده باشد، خشمگین شدن غضبناک گردیدن فرهنگ لغت هوشیار
جان گرفتن جان گرفتن زندگانی یافتن، قوت یافتن پس از ضعف و بیماری قوت شدن پس از سستی، جنبان شدن پس از افسردگی: (مار افسرده در آفتاب جان گرفت)، جان ستدن چنانکه عزرائیل از آدمی، کشتن قتل. یا جان گرفتن خاطرات کسی. بیاد او آمدن آنها فرهنگ لغت هوشیار