معنی جوش خوردن جوش خوردن((خُ دَ)) به هم چسبیدن، به هم پیوند خوردن، سر گرفتن معامله تصویر جوش خوردن فرهنگ فارسی معین
جوش خوردن جوش خوردن بهم پیوستن دو چیز (مخصوصا دوفلز) که جدا کردن آنها مشکل باشد لحیم شدن، عصبانی شدن ناراحت گردیدن: (این قدر جوش نخورخ) فرهنگ لغت هوشیار
جوش خوردن جوش خوردن به هم آمدن سر زخم یا دو انتهای شکستگی استخوان و التیام یافتن آن، به هم اتصال یافتن دو تکه فلز، پلاستیک و امثال آن، که از هم جدا نشود، به هم پیوستن و ترتیب یافتن دو چیز مثلاً معامله جوش خورد، کنایه از خشمگین بودن فرهنگ فارسی عمید