جدول جو
جدول جو

معنی جوش

جوش
در آیین زردشتی، ایزد نگهبان چارپایان، و نام روز چهاردهم از هر ماه خورشیدی، گوش
تصویری از جوش
تصویر جوش
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با جوش

جوش

جوش
جوشش، غلیان، آشفتگی، هیجان، اضطراب، دانه ای ریز که بر پوست بدن ظاهر می شود، شورش دل
جوش
فرهنگ فارسی معین

جوش

جوش
ضایعۀ پوستی به شکل دانه های ریز که از التهاب غده های چربی پوست ناشی می شود،
به هم برآمدگی، اتصال، پیوند، در حال جوشیدن مثلاً آب جوش،
کنایه از هیجان، گرمی، جوشش، بن مضارعِ جوشیدن، کنایه از شورش، هنگامه، سر و صدا،
پسوند متصل به واژه به معنای جوشنده مثلاً خودجوش، زودجوش،
پسوند متصل به واژه به معنای به جوش آورنده مثلاً قهوه جوش،
جوش خوردن: به هم آمدن سر زخم یا دو انتهای شکستگی استخوان و التیام یافتن آن، به هم اتصال یافتن دو تکه فلز، پلاستیک و امثال آن، که از هم جدا نشود، به هم پیوستن و ترتیب یافتن دو چیز مثلاً معامله جوش خورد، کنایه از خشمگین بودن
جوش دادن: به هم اتصال دادن دو تکه فلز، پلاستیک و امثال آن، که از هم جدا نشود، جوشکاری، جوشاندن، کنایه از پیوند دادن، کنایه از به هم پیوستن و ترتیب دادن دو چیز مثلاً معامله را جوش داد
جوش زدن: پیوند دادن، متصل کردن، کنایه از خشمگین شدن، کنایه از مضطرب شدن، به جوش آمدن، شوریده دل شدن، کنایه از به جوش و خروش آمدن و تلاش کردن، جوشیدن، غلغل کردن، پیدا شدن جوش های ریز در پوست بدن
جوشِ شیرین: در علم شیمی گردی سفید رنگ و تلخ مزه که در طب برای رفع ترشی معده و سوءهاضمه و در صنعت برای ساختن لیموناد به کار می رود. در پختن خوراک ها نیز مصرف دارد. در نانوایی و شیرینی پزی گاهی به جای خمیر ترش استعمال می شود، بیکربنات دوسود
جوش غرور جوانی: نوعی بیماری پوستی که در دوران بلوغ ظاهر می شود و جوش هایی در پوست صورت بیرون می زند
جوشِ کوره: موادی که در کوره های ذوب فلزات پس از ذوب شدن سنگ های معدنی سرد می شوند و به صورت تکه سنگ های متخلخل درمی آیند
جوش
فرهنگ فارسی عمید

جوش

جوش
اتصال، پیوند، لحیم، داغ، جوشش، غلیان، اوج، بحبوحه، هنگامه، دانه، اضطراب، شور، گره، آشفتگی، حرص، خودخوری، عصبانیت، فوران، شور
فرهنگ واژه مترادف متضاد

طوش

طوش
از شخصیتهای شاهنامه، بنا به بعضی از نسخه های شاهنامه، نام یکی از چهار پسر اسفندیار، فرزندگشتاسپ پادشاه کیانی
طوش
فرهنگ نامهای ایرانی