جدول جو
جدول جو

معنی جن زده

جن زده((جِ زَ دِ))
کسی که دچار صرع باشد، دیوانه
تصویری از جن زده
تصویر جن زده
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با جن زده

جن زده

جن زده
بخوریده پری زده آنکه مورد اذیت و آزار جنیان واقع شده، مصروع
جن زده
فرهنگ لغت هوشیار

تن زده

تن زده
خاموش. (ناظم الاطباء). خموش. (شرفنامۀ منیری). کاغه. (فرهنگ اسدی از یادداشت بخط مرحوم دهخدا) :
در من نگاه کرد، چو گفتم چه کرده ام
گفت ای ندانمت که چه گویم هزار بار
امروز روز عید و تو در شهر تن زده
فردا ترا چه گوید دستور شهریار؟
انوری.
چونکه قدرت نیست خفتند این رده
همچو هیزم پاره ها و تن زده.
مولوی.
رجوع به تن زدن شود، محجوب. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

دک زده

دک زده
کسی که ریش سبیل و مژه و ابرو را تراشیده باشد چار ضرب زده
دک زده
فرهنگ لغت هوشیار