جدول جو
جدول جو

معنی جلبک

جلبک((جُ بَ))
نوعی رستنی بدون ریشه و ساقه و برگ، به رنگ سبز و گاهی قهوه ای یا سرخ که روی آب ها و تنه درختان به وجود می آید
تصویری از جلبک
تصویر جلبک
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با جلبک

جلبک

جلبک
گروهی از گیاهان بدون ریشه، ساقه، شاخه و برگ که به شکل نوار سبز و دراز در آب، جاهای مرطوب و روی تنۀ بعضی درخت ها پیدا می شود و در بعضی دریاها نیز به شکل نوارهای پهن و دراز دیده می شود که بر روی آب شناور است، در اقیانوس ها بیشتر از همه جا رشد می کند و گاهی سطح وسیعی از دریا را فرامی گیرد، از آن در تهیۀ بعضی مواد شیمیایی و خوراکی استفاده می شود، رنگ آن سبز و گاهی هم به رنگ قهوه ای یا سرخ است، جُل وَزَغ، جامِۀ غوک، غوک جامِه، جَغزوارِه، چَغزوارِه، چَغزپارِه، گاوآب، آلگ، اَلگ، بَزَغمِه، بَزَغسَمِه
جلبک
فرهنگ فارسی عمید

کلبک

کلبک
اطاقکی که روی خرمن سازند تا باران خرمن را ضایع نکند، اطاقکی که دشتبانان و فالیزبانان در فالیز و نزدیک خرمن سازند
فرهنگ لغت هوشیار

چلبک

چلبک
چلپک و چربک. در ترکی جغتایی نانی است که خمیرتنک ساخته در روغن پزند. (از حاشیۀ برهان قاطع چ معین ذیل لغت چلپک) :
نسیم چلبک و حلوا به مردگان چو رسد
به بوی هر دو برآرند دست و سر ز قبور.
بسحاق.
رجوع به چلپک و چربک شود
لغت نامه دهخدا