جگربند جگربند مجموع دل، جگر و شُش، مخصوصاً در گوسفند و گاو که برای پختن بگیرند، برای مِثال یا به تشویش و غصه راضی شو / یا جگربند پیش زاغ بنه (سعدی - ۷۰)، کنایه از فرزند عزیز، برای مِثال زبان بزرگان پر از پند بود / تهمتن به درد از جگر بند بود (فردوسی۲ - ۱/۵۳۷) فرهنگ فارسی عمید