جدول جو
جدول جو

معنی جگربند

جگربند((~. بَ))
دل و جگر و شش و مجموع آن، فرزند
تصویری از جگربند
تصویر جگربند
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با جگربند

جگربند

جگربند
مجموع جگر و شش و دل (درانسان و حیوان)، فرزند، هر چیز لاغر و زبون
جگربند
فرهنگ لغت هوشیار

جگربند

جگربند
مجموع دل، جگر و شُش، مخصوصاً در گوسفند و گاو که برای پختن بگیرند، برای مِثال یا به تشویش و غصه راضی شو / یا جگربند پیش زاغ بنه (سعدی - ۷۰)، کنایه از فرزند عزیز، برای مِثال زبان بزرگان پر از پند بود / تهمتن به درد از جگر بند بود (فردوسی۲ - ۱/۵۳۷)
جگربند
فرهنگ فارسی عمید

باربند

باربند
آنکه بارها را بندد، نواری که با آن بار را استوار کنند
باربند
فرهنگ لغت هوشیار

جگرآکند

جگرآکند
امعا و روده گوسفند که ظنرا با گوشت و مصالح پر کرده باشند عصیب جرغند
فرهنگ لغت هوشیار