معنی جغ جغ((جُ)) یوغ، چوبی که بر گردن گاو قلبه کش و زراعت کننده نهند، چوبی که دوغ را بدان زنند تا مسکه برآید تصویر جغ فرهنگ فارسی معین
جغ جغ هندی یوغ چوبی که بر گردن و رزو نهند، پاروچه چوبی سیاه برنگ آبنوس که ازآن چیزهاسازندوتراشند. چوبی باشد که بر گردن گاو قلبه کشو زراعت کننده نهند یوغ، چوبی که دوغ را بدان زنند تا مسکه برآید فرهنگ لغت هوشیار
جغ جغ جیغ، فریاد، شیون، داد و فریاد، فشار فشار آوردن، هول.، مرضی است که شخص مبتلا به آن هرچه غذا خورد سیر نمی شود، سیری فرهنگ گویش مازندرانی