جر زدن جر زدن انکار کردن و زیر پا گذاشتن مقررات در بازیکنایه از از دادن تاوان خودداری کردن فرهنگ فارسی عمید
جا زدن جا زدن کنایه از منصرف شدن، تسلیم شدنفروختن یا دادن جنس بنجل و نامرغوب به جای جنس خوبقرار دادن قطعه ای در جای اصلی خود فرهنگ فارسی عمید
گز زدن گز زدن پیمودن به گز. (آنندراج) (بهار عجم) : ببالای عروس نعتت و قد سخن بافی فروغ مهرو مه را کلک فکرم گز به کالا زد چو کوته آمدند این هر دو سر کالا سخن بافی نی قندم مساحت بر گلستان مسیحا زد. حکیم زلالی خوانساری لغت نامه دهخدا