جگر خوردن جگر خوردن رنج کشیدن مشقت بردن، غم خوردن غصه خوردن، اندوه فراوان بردن غم فراوان خوردن، صبر و تحمل کردن فرهنگ لغت هوشیار
سر خوردن سر خوردن دل زده شدن بر اثر شکست. لیز خوردن لغزیدن: روی یخها سر خورد، فرود آمدن از جایی سراشیب فرهنگ لغت هوشیار
سر خوردن سر خوردن لیز خوردن، سریدن، لغزیدن، از روی سرسره یا جای سراشیب خزیدن و فرود آمدن فرهنگ فارسی عمید
جا خوردن جا خوردن تکان خوردن و حیرت کردن از دیدن چیزی عجیب یا پیشامد ناگهانی یا شنیدن خبری حیرت انگیز، یکه خوردن فرهنگ فارسی عمید
فر خوردن فر خوردن (در بازی شیر یا خط) بدور خود چرخیدن سکه ای که به وسیله ضربه انگشت شست بلبه آن بهوا پرتاب می شود فرهنگ لغت هوشیار