جان سخت جان سخت آنکه بسختی جان دهد، دیر میر، کسی که در سختیها و مشقتهااستقامت کند، ممسک لئیم فرهنگ لغت هوشیار
جان سخت جان سخت کسی که به سختی جان بدهد، کنایه از کسی که در سختی ها و مشقت ها پایداری و استقامت داشته باشد، کنایه از خسیس، لئیم فرهنگ فارسی عمید
جوان بخت جوان بخت خوشبخت، سعادتمند، نیک بخت، بَختیار، صاحِب اِقبال، شادبَخت، مُستَسعَد، طالِع مَند، فَرُّخ فال، نیک اَختَر، فَرخُندِه طالِع، نیکوبَخت، خَجَستِه طالِع، نِکوبَخت، مُقبِل، صاحِب دُولَت، اِقبالمَند، بُلَندبَخت، خَجَستِه، خَجَستِه فال، سَعید، اَیمَن، فَرخُندِه بَخت، بُلَنداِقبال، خوش طالِع، سِفیدبَخت فرهنگ فارسی عمید
جان بخش جان بخش آنچه باعث نشاط و تقویت روح و روان شود، جان پرور، زنده کننده، بخشندۀ جان، کنایه از یکی از صفات باری تعالی فرهنگ فارسی عمید