جار زدن جار زدن بانگیدن بانگ زدن به آواز بلند درکویها و برزنها امری را به اطلاع عموم رسانیدن ندا در دادن فرهنگ لغت هوشیار
گام زدن گام زدن قدم زدن، قدم برداشتن، راه رفتن، برای مِثال اگر گامی زدم در کامرانی/ جوان بودم چنین باشد جوانی (نظامی۲ - ۲۶۳) فرهنگ فارسی عمید
نام زدن نام زدن نام کسی رابرزبان آوردن، یانام کسی رازدن، خط کشیدن نام او (ازدفتروغیره)، اورافراموش کردن فرهنگ لغت هوشیار