جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با جام زدن

جار زدن

جار زدن
بانگیدن بانگ زدن به آواز بلند درکویها و برزنها امری را به اطلاع عموم رسانیدن ندا در دادن
فرهنگ لغت هوشیار

گام زدن

گام زدن
قدم زدن، قدم برداشتن، راه رفتن، برای مِثال اگر گامی زدم در کامرانی/ جوان بودم چنین باشد جوانی (نظامی۲ - ۲۶۳)
گام زدن
فرهنگ فارسی عمید

جار زدن

جار زدن
مطلبی را با آواز بلند اطلاع دادن، جار کشیدن
کنایه از فاش کردن
جار زدن
فرهنگ فارسی عمید

نام زدن

نام زدن
نام کسی رابرزبان آوردن، یانام کسی رازدن، خط کشیدن نام او (ازدفتروغیره)، اورافراموش کردن
فرهنگ لغت هوشیار

جار زدن

جار زدن
خبری را با صدای بلند در کوچه و خیابان به اطلاع مردم رساندن
جار زدن
فرهنگ فارسی معین