معنی جابه جا کردن - فرهنگ فارسی معین
معنی جابه جا کردن
- جابه جا کردن((بِ کَ دَ))
- نقل، انتقال، مرتب کردن، منظم کردن، پنهان کردن، ذخیره کردن
تصویر جابه جا کردن
فرهنگ فارسی معین
واژههای مرتبط با جابه جا کردن
جا به جا کردن
- جا به جا کردن
- چیزی را از جایی به جای دیگر گذاشتن، چیزی را در جای خود قرار دادن
فرهنگ فارسی عمید