معنی ثبات کردن - فرهنگ فارسی معین
معنی ثبات کردن
- ثبات کردن
((~. کَ دَ)) - پایداری کردن، استقامت ورزیدن، ثابت شدن، پایدار ماندن، مقاومت کردن، پایداری، استقامت پایداری کردن، استقامت ورزیدن، ثابت شدن، پایدار ماندن، مقاومت کردن، پایداری، استقامت
فرهنگ فارسی معین