معنی تیغ نمودن - فرهنگ فارسی معین
واژههای مرتبط با تیغ نمودن
تکیه نمودن
تکیه نمودن
تکیه کردن. پشت دادن. تکیه دادن: انجام مهم خواستن از مردم پست چون تکیه نمودن است بر بازوی مست. آصف ابراهیمی. ، اعتماد نمودن. رجوع به تکیه کردن شود
لغت نامه دهخدا
توس نمودن
توس نمودن
به سلامتی نوشیدن. (ناظم الاطباء). رجوع به توس شود
لغت نامه دهخدا
عیب نمودن
عیب نمودن
نشان دادن عیب. نمایاندن نقص و عیب، عیب کردن. ایراد گرفتن: سوزنی گر نکشد سرمۀ بینش در چشم نتوان عیب نمودن نفس عیسی را. صائب (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
صید نمودن
صید نمودن
شکار کردن. صید کردن. صیادی: از همت بلند به دولت توان رسید آری به فیل صید نمایند فیل را. صائب. رجوع به صید کردن شود
لغت نامه دهخدا
تن نمودن
تن نمودن
مرحوم دهخدا جملۀ زیر از دولتشاه را با تردید، پرداختن و ادا کردن معنی کرده است: و رجوع به وطن نمود تا باقی املاک پدر را فروخته، در باقی دیوان تن نماید. (از تذکرۀ دولتشاه، در ترجمه ابن یمین، از یادداشت بخط مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا
جدول جو جستجوی پیشرفته در مجموعه فرهنگ لغت، دیکشنری و دایره المعارف گوناگون
© 2025 | تمامی خدمات جدول جو رایگان است.