چوب راست و باریک با نوکی آهنین و تیز که با کمان آن را پرتاب کنند، گلوله ای که از تفنگ، توپ و مانند آن ها شلیک می شود تیر کسی به سنگ خوردن: کنایه از ناکام شدن، در نقشه خود شکست خوردن
تیره، چیزی که به رنگ زغال یا خاکستر باشد، سیه فام بهره، نصیب، بخش، قسمت، برای مِثال «تیر» او باد عز و نعمت و ناز / تا بتابد بر آسمان بر تیر (لغتنامه - تیر) ماه چهارم از سال خورشیدی که اول تابستان است، سَیّارِۀ عَطارُد، نزدیک ترین سیاره به خورشید و کوچک ترین آن ها، دَبیرِ فَلَک، دَبیرِ آسِمان روز سیزدهم از هر ماه خورشیدی، کنایه از فصل خزان، برای مِثال اگر به تیرمه از جامه بیش باید تیر / چرا برهنه شود بوستان چو آمد «تیر» (عنصری - ۶۴) . در قدیم تیرماه مصادف با فصل پاییز می شد سلاحی به شکل میله ای باریک و راست که با کمان پرتاب می شود و در ورزش، شکار و جنگ از آن استفاده می کنند، گلوله ای که از دهانۀ توپ، تفنگ، تپانچه و مانند آن پرتاب می شود، فراورده ای بلند و محکم از جنس چوب، آهن و مانند آنکه در ساختمان سازی به کار می رود، هر چیز بلند و محکم از جنس چوب، آهن و مانند آن مثلاً تیر چراغ برق تیر پرتابی: نوعی تیر که برای تیراندازی به مسافت دور به کار می رفته تیر کشیدن: درد گرفتن عضوی از بدن به حالتی که انگار سوزن در آن فرومی کنند، تیراندازی کردن
عطارد، (لغت فرس اسدی چ اقبال) (از فرهنگ رشیدی) (از انجمن آرا) (از آنندراج) (از اوبهی) (از ناظم الاطباء)، نام ستارۀ عطارد است، او را دبیر فلک خوانند و گویند مربی علماء و مشایخ و قضات و ارباب قلم باشد، (برهان)، ستاره ای است که جایش بر فلک دوم است، و آن را دبیر فلک گویند، چه آن ستارۀ علما و مشایخ و قضات است و به تازیش عطارد نامند، (فرهنگ جهانگیری) (از شرفنامۀ منیری)، عطارد، نزدیکترین ستاره به خورشید، یکی از سیارات سبعه و آن در فلک دوم است، (یادداشت بخط مرحوم دهخدا) : بلند کیوان با اورمزد با بهرام ز ماه برتر خورشید و تیر با ناهید، ابوشکور، مه و خورشید بابرجیس و بهرام زحل با تیر واره زهره بر گرزمان همه حکمی بفرمان تو رانند که ایزد مر ترا داده ست فرمان، دقیقی (از یادداشت بخط مرحوم دهخدا)، چشمۀ آفتاب و زهره و ماه تیرو برجیس و کوکب و بهرام، خسروی (از یادداشت بخط مرحوم دهخدا)، شبی چون شبه روی شسته به قیر نه بهرام پیدا نه کیوان نه تیر، فردوسی، چو پاسخ برآنسان شنید اردشیر سرش برتر آمد ز ناهید و تیر، فردوسی، ز خورشید و تیر و ز هرمزد و ماه پدیدار کرده بدو نیک شاه، فردوسی، از بیم خویش تیره شود بر سپهر تیر گر روز کینه دست برد سوی تیردان، فرخی، تیر او باد عز و نعمت و ناز تا بتابد بر آسمان بر تیر، ؟ (از لغت فرس اسدی چ اقبال ص 139)، غمزۀ تو عاشقان را دل بدوزد بر جگر همچو خسرو بر زحل دوزد به نوک تیر تیر، قطران، نخستین فلک ماه را منزل است دگر تیر را، باز ناهید را، ناصرخسرو، یکی سال خورده زنی دید پیر دوتا گشته ازگردش ماه و تیر، شمسی (یوسف و زلیخا)، تیر مانندۀ دبیر آمد مشتری خازن و وزیر آمد، سنائی، تیر از شرم سر خامۀ تو گم کندبر فلک خویش مسیر، سوزنی، شاگردپیشگان و خریطه کشان وی استادکار تیر سپهرند بر زمین، سوزنی، تا تیر و مه تفحص احوال تو کنند مه شد برید و تیر دبیر اندر آسمان، سوزنی، زآنکه هست او درسخن چون تیر چرخ تو چو خورشیدی در اوج شرع و دین، خاقانی، چون ماه همه عزم و چو شعری همه سعدی چون تیر همه فهم و چو کیوان همه رائی، خاقانی، یا شکل عطارد از کمانش تیری است که زد بر آسمان بر، نظامی، به زخم تیر ز خورشید نور بستانی به نوک تیر به سقف فلک بدوزی تیر، شمس فخری