جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با توف

توف

توف
صدای کوه را گویند و شور و غوغا و غلغله را نیز گفته اند که در کثرت مردم وجانوران درافتد و در این معنی به جای حرف اول ’نون’ هم آمده است، (برهان) (از ناظم الاطباء) (از فرهنگ رشیدی)، فریاد و صدا و غوغا و جنبش وانقلاب و برهم خوردگی و توفیدن مصدر آن است و آن را هزاهز نیزگویند، (انجمن آرا) (آنندراج) :
قلادید در لشکر افتاده توف
همان پهلوان حملۀ صف شکوف،
اسدی،
رجوع به توفان و توفیدن شود
لغت نامه دهخدا

توف

توف
رفتن بصر کسی. (منتهی الارب) : تاف بصره توفاً،رفت بینایی او. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا

توس

توس
طوس، از شخصیتهای شاهنامه، نام شاهزاده و پهلوان ایرانی ملقب به زرینه کفش، فرزند نوذر پادشاه پیشدادی
توس
فرهنگ نامهای ایرانی