تورع تورع پرهیز کردن، پارسایی کردن، دوری کردن از کارهای بد، پاک دامنی، پارسایی، پرهیزکاری فرهنگ فارسی عمید
تورع تورع پرهیزکاری کردن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی) (دهار). پرهیزکاری. (غیاث اللغات) (آنندراج). پرهیزکردن از آن و بازماندن: تورع من کذا. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). و منه: و کان یتورع من کسوه الجدید لعیاله. (ابن خلدون. از اقرب الموارد) لغت نامه دهخدا
تورع تورع پارسایی، پرهیزگاری، پرواپیشگی، تقواپیشگی، تدین، تقوا، زهد، ورعمتضاد: ناپارسایی، پارسا بودن، پرهیختن، پرهیز کردن، تقوا پیشه کردن فرهنگ واژه مترادف متضاد
توری توری گیاهی درختچه ای و زینتی از خانواده حنا که گلهای خوشه ای بنفش و تاج گسترده دارد فرهنگ نامهای ایرانی