معنی تور کردن - فرهنگ فارسی معین
واژههای مرتبط با تور کردن
جور کردن
- جور کردن
- ستم کردن ظلم کردن، یکسان کردن یکنواخت گردانیدن چیزی را بدسته های شبیه و نظیر تقسیم کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصور کردن
- تصور کردن
- انگاردن انگاشتن چیزی را در ذهن آوردن انگاشتن اندیشیدن، خیال کردن فرض کردن
فرهنگ لغت هوشیار