معنی تواطؤ - فرهنگ فارسی معین
معنی تواطؤ
- تواطؤ((تَ طُ))
- سازش کردن با هم، موافقت کردن همدیگر در امری، همدست شدن، موافقت، سازش
تصویر تواطؤ
فرهنگ فارسی معین
واژههای مرتبط با تواطؤ
تواطو
- تواطو
- همسگالی سازش کردن باهم موافقت کردن با یکدیگر در امری با هم ساختن همدست شدن، موافقت سازش. توافق، موافقت و اتفاق
فرهنگ لغت هوشیار
تواطو
- تواطو
- با هم سازش کردن، با یکدیگر موافقت و سازگاری کردن، با هم سازش کردن در کاری
فرهنگ فارسی عمید
تواطس
- تواطس
- موافقت کردن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). تواطح. (اقرب الموارد) ، بلند شدن موج و طپانچه زدن آن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). تلاطم. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). تلاطم موج. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
تواطخ
- تواطخ
- با هم فراگرفتن قوم چیزی را میان خود. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). مانند تواطح... (از اقرب الموارد). رجوع به مادۀ قبل شود
لغت نامه دهخدا
تواطح
- تواطح
- با هم فراگرفتن شرو بدی را. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، فتنه انگیختن یا کارزار نمودن با هم. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). تقاتل. (از اقرب الموارد) ، انبوهی کردن اشتران بر حوض. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). رجوع به مادۀ بعد شود
لغت نامه دهخدا