تو تو اندرون، میان و درون چیزی، لای چیزیتو بر تو: تو در تو، تو به تو، دارای تاها یا لاهای متعدد، لا به لا، لا بر لا، تا بر تا، پیچ در پیچ، درهم و برهم فرهنگ فارسی عمید
تو تو برکه، تالابتابش هایی که از یک منبع تابنده مانند خورشید و آتش و لامپ پراکنده می شود، تاب، تف فرهنگ فارسی عمید