معنی تنضید - فرهنگ فارسی معین
واژههای مرتبط با تنضید
تنضید
- تنضید
- بر هم نهادن روی هم چیدن، وات چینی در چاپ روی هم چیدن برهم نهادن، مرتب کردن،جمع تنضیدات
فرهنگ لغت هوشیار
تنضید
- تنضید
- بر هم نهادن. (تاج المصادر بیهقی). بر هم نهادن رخت. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
تعضید
- تعضید
- به چپ و راست رفتن تیر. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا