جدول جو
جدول جو

معنی تند و خند

تند و خند((تُ دُ خَ))
تار و مار، از هم پاشیده
تصویری از تند و خند
تصویر تند و خند
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با تند و خند

تند و خند

تند و خند
تار و مار که زیروزبرشده و ازهم پاشیده باشد. (برهان). تار و مار و زیر و زبر و سرنگون و ازهم پاشیده. (ناظم الاطباء). تند و خوند. رجوع به مادۀ بعد شود
لغت نامه دهخدا

تند و خوند

تند و خوند
ترت ومرت و تار و مار. (لغت فرس اسدی چ اقبال ص 90). تار و مار. (فرهنگ رشیدی) (فرهنگ جهانگیری) :
هرچه ورزیدند ما را سالیان
شد بدست اندر بساعت تند و خوند.
آغاجی (از لغت فرس اسدی چ اقبال ص 90).
پسندیده نداری و نخواهی
که کس باشد ز توبا تند و خوندی.
سوزنی (یادداشت بخط مرحوم دهخدا).
از صرصر فنا همه گشتند تار و مار
وز تندباد قهر اجل جمله تند و خوند.
شمس فخری (از فرهنگ جهانگیری) (از فرهنگ رشیدی).
رجوع به مادۀ قبل شود
لغت نامه دهخدا

اند و دند

اند و دند
بمعنی تار و مار که زبر و زیر باشد و هم پاشیده و پراکنده باشد. (از هفت قلزم بنقل از یادداشتهای لغت نامه). و رجوع به اندوند شود
لغت نامه دهخدا

خند و تند

خند و تند
ترت مرت. زیر و زبر. تاخت و تاراج. پراکنده. پریشان، بزیان آمده، نقصان رسیده. (برهان قاطع) (از ناظم الاطباء) :
از صرصر فنا همه گشتند تار و مار
وز تندباد قهر اجل جمله خند و تند.
شمس فخری
لغت نامه دهخدا

کند و مند

کند و مند
از قبیل توابعند یعنی خراب و ویران و کنده شده. (فرهنگ رشیدی) :
کدام باره که نفکند زنده پیل تو شاه
کنون رسوم دیار است و کندومند اطلال.
عنصری (دیوان چ قریب ص 204).
رجوع به کندمند شود
لغت نامه دهخدا

گند و مند

گند و مند
هر چیز خراب و فاسد و معیوب.
- امثال:
هر جا که گند و مند است، مال من دردمند است. (امثال و حکم دهخدا ج 4 ص 1913)
لغت نامه دهخدا