مقابلِ کُند، توام با شتاب، سریع، شدید، قوی مثلاً آفتاب تند، دارای سرازیری بسیار، کنایه از دارای رنگ چشم گیر مثلاً قرمز تند، کنایه از زشت، ناخوشایند، برای مِثال فرخزاد بفزود گفتار تند / دل مردم پرخِرد کرد کند (فردوسی - ۸/۶۴) کنایه از خشمگین، دارای طعم سوزنده مانند فلفل و خردل، باشتاب، کنایه از توام با خشم، کنایه از چست، چالاک، سریع السیر، تیز، بُرنده، کنایه از بدخو، کنایه از بی باک، کنایه از ستیزه جو، برای مِثال چو گشتند هر دو بر آن رای کند / سپهبد برآمد به بالای تند (فردوسی - ۵/۳۹۷) تند رفتن: با سرعت و شتاب راه رفتن تند و تیز: چست، چالاک، چابک، هرچه که طعمش تند و سوزنده باشد، تندمزه