جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با تمول

تمول

تمول
مال دار شدن، مال بسیار به دست آوردن، ثروتمند شدن، توانگری
تمول
فرهنگ فارسی عمید

تمول

تمول
مالدار شدن. (زوزنی). مال داشتن. (تاج المصادر بیهقی). بسیارمال شدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). مالدار شدن و دولتمندی. (غیاث اللغات) (آنندراج). مالداری و دولت و ثروت و مکنت. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

تمول

تمول
استطاعت، تمکن، تنعم، ثروت، دارایی، مال، مکنت، منال، وسع
متضاد: فقر، نداری، توانگری، ثروتمندی، مالداری، توانگر شدن، دارا شدن، مالدار شدن، ثروتمندشدن
متضاد: مفلس شدن، ورشکستن، ورشکسته شدن
فرهنگ واژه مترادف متضاد

بمول

بمول
یکی از علامات تغییر دهنده است که قبل از نوتها گذارده شود. ای علامت صدای نوت را نیم پرده پایین میاورد. بعبارت دیگر صدای نوت را نیم پرده بم میکند مقابل دیز
فرهنگ لغت هوشیار

تیول

تیول
ترکی برشداد بخشی از داراک که از خود می برند و به کسی می بخشند آزاتی واگذاری درآمد و هزینه ناحیه معینی است از طرف پادشاه و دولت باشخاص براثرابراز لیاقت یا بازی مواجب و حقوق سالیانه (ایلخانان تاقاجاریه) اقطاع
فرهنگ لغت هوشیار