جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با تماسیح

تماسیح

تماسیح
نهنگان. این جمع تمساح است که به معنی نهنگ باشد. (غیاث اللغات) (از آنندراج). جَمعِ واژۀ تمساح. (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) (المنجد) :
ابر هزبرگون و تماسیح پیل خوار
با دست اوست، یعنی شمشیر اوست، ای.
منوچهری (دیوان چ 2 دبیرسیاقی ص 113).
رجوع به تمساح شود
لغت نامه دهخدا

تماسح

تماسح
باهم راست شدن در سخن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). تصادق. (اقرب الموارد) ، باهم دست زدن در خرید و فروخت. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) : تماسحوا علی کذا، تصافقوا و تحالفوا. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا

تمسیح

تمسیح
دست مالیدن، دست گذاشتن بر چیزی روان یا آلوده تا آلودگی آن زائل گردد، سخن خوش گفتن فریبنده، همه روز راندن شتر راو مانده ساختن و پشت ریش کردن و لاغر نمودن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا

تمایح

تمایح
پیچ پیچان رفتن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). تمایل. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا