جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با تمازح

تمازح

تمازح
باهم لاغ کردن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). با یکدیگر مزاح کردن. (آنندراج). تداعب. یقال: هما یتمازحان. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا

تماسح

تماسح
باهم راست شدن در سخن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). تصادق. (اقرب الموارد) ، باهم دست زدن در خرید و فروخت. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) : تماسحوا علی کذا، تصافقوا و تحالفوا. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا

تمایح

تمایح
پیچ پیچان رفتن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). تمایل. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا

تمادح

تمادح
همدیگر را ستودن. منه المثل: التمادح التذابح. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، فراخ شدن تهیگاه چارپا از سیری. تندح. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا