جدول جو
جدول جو

معنی تلف کردن

تلف کردن((تَ لَ کَ دَ))
به هدر دادن، نابود کردن
تصویری از تلف کردن
تصویر تلف کردن
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با تلف کردن

تلف کردن

تلف کردن
بر باد دادن نابود کردن بر باد دادن: (همه اموال خود را تلف کرد)، نابود کردن کشتن
تلف کردن
فرهنگ لغت هوشیار

تلف کردن

تلف کردن
ضایعو خراب کردن. نابود کردن. از دست دادن:
چه سود از پشیمانی آید بکف
چو سرمایۀ عمر کردی تلف.
سعدی (بوستان).
یکی زندگانی تلف کرده بود
به جهل و ضلالت سرآورده بود.
سعدی (بوستان).
از سرد مهری آتش شوقم فسرده است
روغن تلف مکن به چراغی که مرده است.
صائب (از آنندراج).
نظاره را تلف مکن ای چشم بد معاش
شاید به وصل او برسی کار عالم است.
ملهمی تبریزی (ایضاً)
لغت نامه دهخدا

تلف کردن

تلف کردن
ضایع کردن، تباه کردن، از بین بردن، نابود کردن، پایمال کردن، حیف و میل کردن، به هدر دادن، هدر دادن، خراب کردن، فاسد کردن، هلاک کردن، کشتن
فرهنگ واژه مترادف متضاد