جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با تلپ شدن

تلف شدن

تلف شدن
ضایع وخراب شدن. نابود شدن. از دست رفتن: برکنارۀ رود نیل پنبه کاشته بودیم باران بی وقت آمد و تلف شد. گفت پشم بایستی کاشتن تا تلف نشدی. (گلستان).
خران زیربار گران بی علف
به روزی دو مسکین شدندی تلف.
سعدی (بوستان).
فدای جان تو گر من تلف شوم چه عجب
برای عید بود گوسفند قربانی.
سعدی.
خون جگر تلف شد و شوق گریستن کشد
از مژه ام بجای اشک، آبله های پای را.
میراللهی (از آنندراج).
رجوع به تلف و تلف کردن شود
لغت نامه دهخدا

توپ زدن

توپ زدن
(قمار) بروی دست حریف برخاستن در صورتیکه دست شخص پست تراز دست حریف باشد
فرهنگ لغت هوشیار