پارچه بود که بر جامۀ پاره بدوزند و آنرا پینه خوانند و به تازی رقعه خوانند. (فرهنگ جهانگیری) (از فرهنگ رشیدی). پارچه و رقعه که بر جامه پینه کنند. (برهان). به کسر اول و گاف پارسی مفتوح وصله و پینه که بر جامه زنند. (حواشی و تعلیقات فیه ما فیه چ فروزانفر ص 275) : چو ریسمان شده ام زانکه سوزن هجرت همی زند به قبای دلم هزار تگل. مولوی (از فرهنگ جهانگیری). فرعون ز فرعونی آمنت بجان گفته بر خرقۀ جان دیده زایمان تگلی دیگر. مولوی (بنقل فروزانفر در فیه مافیه ص 276)
مرد نوجوان بود که هنوز خط نیاورده. (لغت فرس اسدی چ اقبال ص 321). نوخواسته باشد که خطش تمام دمیده نبود. امرد نوخط. (فرهنگ جهانگیری). نوخواب دیده و نوخط بود. (لغت فرس اسدی چ هرن چ دبیرسیاقی ص 130). آنرا گویند که هنوز خط تمام درنیاورده باشد. (صحاح الفرس، چ دکتر طاعتی ص 206) : هر کجا ریدکی بود تگلم هر کجا کالمی بود خصیم. طیان مرغزی