معنی تکحل - فرهنگ فارسی معین
واژههای مرتبط با تکحل
تکحل
- تکحل
- سرمه در چشم کردن. (زوزنی). سرمه کشیدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). سرمه در چشم خود کردن. (آنندراج) (از اقرب الموارد). و منه: لیس التحکل فی العینین کالکحل. (اقرب الموارد) ، نمودار کردن زمین سبزی گیاه را. (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
اکحل
- اکحل
- سیاه چشم، سرمه کشیده، رگ هفت اندام مرد سیه چشم سرمه چشم سیاه پلک، چشم سرمه کشیده. یا ورید اکحل. ورید میانی دست
فرهنگ لغت هوشیار