جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با تفتین

تفتین

تفتین
آشوب کردن بر هم زدن دوبهمزدن آشوب انگیختن، فتنه انگیزی آشوبش دو بهمزنی، جمع تفتینات
فرهنگ لغت هوشیار

تفتین

تفتین
فتنه انگیختن، فتنه افکندن، آشوب کردن، فتنه برپا کردن
تفتین
فرهنگ فارسی عمید

تفتین

تفتین
به فتنه افکندن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی) (دهار). در فتنه افگندن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، فتنه و آشوب برانگیختن و هنگامه و غوغا برپا نمودن و برآغالالیدن. (ازناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

تفتین

تفتین
دوبه هم زنی، سخن چینی، نمامی، شورشگری، غمز، فتنه انگیزی، فساد، فسادانگیزی، آشوبش، فتنه انگیختن، آشوب به پا کردن
فرهنگ واژه مترادف متضاد

دفتین

دفتین
آلتی فلزی که دارای دسته ایست شبیه شانه که نساجان هنگام بافتن پارچه آنرا در دست گیرند و لای تارها زنند تا آنچه بافته شده بهم پیوسته و محکم گردد دفتین دفه
فرهنگ لغت هوشیار

تفتیل

تفتیل
آشوباندن آشوبش غاکاندن چلپیدن (چلپ فتنه) (غاک فتنه)، دو به همزدن
تفتیل
فرهنگ لغت هوشیار

تفتیک

تفتیک
پنبه زنی دانسته باد که تفتیک پارسی نیز هست و پشم نرمی است که از زیر موی بز به شانه آرند و هم چنین دمه ای که از دیگ جوشان برخیزد -1 پشم نرم که از زیر موی بز بشانه برآرند و آنرا رشته شال و برک سازند، بخاری که از جوشش دیگ پدید آید
فرهنگ لغت هوشیار