تفالج تفالج خود را بمفلوجی زدن. مفلوجی به خود بستن. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). بهانۀ فالج بودن نمودن و اظهار فالج بودن کردن. (ناظم الاطباء) لغت نامه دهخدا
حفالج حفالج آنکه پیش پایها نزدیک نهد و پاشنه ها دور. (منتهی الارب). افحج. (اقرب الموارد) لغت نامه دهخدا