معنی تعامی - فرهنگ فارسی معین
واژههای مرتبط با تعامی
تعامی
- تعامی
- کور نمایی خود را به کوری زدن، خود کوری خود را کور کردن خود را بکوری زدن کوری نمودن
فرهنگ لغت هوشیار
تعامی
- تعامی
- خویشتن را کور ساختن. (زوزنی). کوری نمودن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). خود را کور نمودن. (آنندراج). کوری را بخود بستن. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا