جدول جو
جدول جو

معنی تشتخوان

تشتخوان((تَ خا))
تشت و سینی غذا، خوانی که بر آن طعام چینند
تصویری از تشتخوان
تصویر تشتخوان
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با تشتخوان

تشتخوان

تشتخوان
خانی را گویند که به جهت نان و طعام گذارند. (برهان) (آنندراج) (ناظم الاطباء). سینی. مجموعۀ میز طعام ازرخام و مانند آن. (یادداشت مرحوم دهخدا). سینی. (لغت نامۀ اسدی ذیل کلمه سینی). خوانی که بر آن طعام ونان نهند. (فرهنگ رشیدی). و رجوع به طشتخوان شود
لغت نامه دهخدا

تشتیوان

تشتیوان
به لغت یونانی بسفایج را گویند و آن دارویی است مسهل سودا و به عربی کثیرالارجل و ثاقب الحجر و اضراص الکلب خوانند. (برهان) (آنندراج). گیاهی است دارویی که بسفایج نیز گویند. (ناظم الاطباء). و رجوع به لکلرک ج 1 ص 311 شود
لغت نامه دهخدا

طشتخوان

طشتخوان
تشتخوان. دیسق. (دهار). فاثور. (ربنجنی) : دیسق، خوان نقره یا معرب طشتخوان است. (منتهی الارب). سینی. مجموعه. رجوع به تشتخوان شود
لغت نامه دهخدا

کشتخوان

کشتخوان
جای کشت. محل کشت: دردو فرسنگی شهر دهی از نو احداث کرده و بیوتات و بساتین و کشتخوان بساخت و قنات جاری کرده و آن را ایران آباد نام نهاد. (تاریخ یزد). آب مدوار که به طرف مهریجرد است به سعی او از کوه به کشتخوان جاری گشت و اکنون داخل آب نعیم آباد می گردد. (تاریخ جدید یزد)
لغت نامه دهخدا

تشتخانه

تشتخانه
اطاقی که تشت وآفتابه درآن گذارند، اطاق خواب، جامه خواب از توشک و لحاف و نهالی و مانندآن، مبرز مستراح
فرهنگ لغت هوشیار

پشتیوان

پشتیوان
هر بنایی که برای استحکام بنای دیگر بدو پیوندد شمع شمعک پشتییبان پشتیوان، چوبی که پشت در افکنند تا باز نشود، تکیه گاه، معین یاور مددکار حامی
فرهنگ لغت هوشیار