جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با تسامع

تسامع

تسامع
از یکدیگر شنیدن و فاش شدن خبر. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). مشهور شدن بین مردم و شنیدن بعضی از بعضی دیگر. (از متن اللغه). شنیدن بعضی از بعضی دیگر و تناقل آن. (از اقرب الموارد) (از المنجد). نقل کردن مطلبی از غیر. (از کشّاف اصطلاحات الفنون) : چون مردم آن ناحیت در بامداد آمدند و به تسامع آنچه در شب رفته بود معلوم کردند. بعضی بر دست عرب مسلمان شدند. (تاریخ قم ص 257) ، عبارت است از اشهاد و آن چیزی است که بر حسب تواتر یا شهرت یا غیرآن، علم و یقین بدان حاصل شده باشد. چنین است در جامع الرموز، در کتاب الشهاده. (از کشاف اصطلاحات الفنون)
لغت نامه دهخدا

تسامح

تسامح
آسان گرفتن بر یکدیگر، مدارا کردن، فروگذار کردن، سهل انگاری
تسامح
فرهنگ فارسی عمید