معنی تسابق - فرهنگ فارسی معین
واژههای مرتبط با تسابق
تسابق
- تسابق
- بر یکدیگر پیشی گرفتن. (زوزنی) (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از دهار) (ازاقرب الموارد) (از المنجد) : اصناف خلایق به خدمت او تسابق و تسارع نمودند. (جهانگشای جوینی) ، تناضل در تیراندازی. (از متن اللغه) ، گرو بستن در اسب دوانی. (از متن اللغه)
لغت نامه دهخدا
تطابق
- تطابق
- با هم برابر شدن، با یکدیگر مطابق بودن، متفق و همانند گشتن
فرهنگ فارسی عمید
متسابق
- متسابق
- هماورد پیشی جوی پیشی گیرنده (بر یکدیگر) جمع متسابقین
فرهنگ لغت هوشیار