جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با ترانه زدن

ترانه زدن

ترانه زدن
نغمه سرایی کردن:
سودای زهد خشکم بر باد داده حاصل
مطرب بزن ترانه ساقی بیار باده.
جمال الدین سلمان (از آنندراج).
آتش ز دمم زبانه می زد
شوق از قلمم ترانه می زد.
فیضی (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا

ترانه شدن

ترانه شدن
بجای افسانه شدن که عبارت از کمال شهرت گرفتن است. (بهار عجم) (آنندراج). رجوع به ترانه گشتن شود
لغت نامه دهخدا

ترانه زن

ترانه زن
مغنی. (ناظم الاطباء). ج، ترانه زنان:
از نوای تر ترانه زنان
هر دو تن خاستند نازکنان.
امیرخسرو (از بهار عجم)
لغت نامه دهخدا

زبانه زدن

زبانه زدن
شعله زدن زبانه کشیدن مشتعل شدن، شعله کش مشتعل
زبانه زدن
فرهنگ لغت هوشیار

چغانه زدن

چغانه زدن
زدن و نواختن چغانه ساز زدن، پرده و نغمه و آهنگی از موسیقی نواختن
چغانه زدن
فرهنگ لغت هوشیار

جوانه زدن

جوانه زدن
جوانه برآوردن گیاه
کنایه از به وجود آمدن مثلاً عشق در وجودش جوانه زده بود
جوانه زدن
فرهنگ فارسی عمید

تپانچه زدن

تپانچه زدن
سیلی زدن، ضربه ای با کف دست و انگشتان به صورت کسی زدن، چَک زَدَن، توگوشی زَدَن، کِشیده زَدَن، لَت زَدَن، کاز زَدَن، سَرچَنگ زَدَن، صَفعِه زَدَن، صَفع
تپانچه زدن
فرهنگ فارسی عمید