جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با تخلید

تخلید

تخلید
جاویدان کردن. (تاج المصادر بیهقی). جاودانه کردن. (دهار). جاوید کردن. (زمخشری). همیشه داشتن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). جاودانه کردن خدای تعالی کسی را. (اقرب الموارد) (از المنجد) : خلد اﷲ تعالی فلاناً، جعله خالداً. (اقرب الموارد)، به ودیعت نهادن.اهدا کردن: و سلم (احمد بن علی بن خیران المصری... للمستنصر) الی ابی منصور بن الشیرازی جزئین من شعره و رسائله... لیعرضهما علی الشریف المرتضی ابی القاسم... و یستشیر فی تخلیدهما دارالعلم... (معجم الادباء یاقوت چ مارگلیوث ج 1 ص 242)، مقیم گردیدن در جای. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). اقامت در مکانی. (از اقرب الموارد) (از المنجد)، دست ورنجن در دست کسی کردن، گوشواره در گوش کسی کردن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی)
لغت نامه دهخدا

تخلیه

تخلیه
بیرون کردن، تهی کردن بر تهیدن، وا گذاشتن، بیرون بردن، درون زدایی تهی کردن خالی کردن، رها کردن یله کردن وا گذاشتن، خالی کردن قوای نظامی ناحیه یا شهری را، خالی تهی، تهذیب باطن از اخلاق ناپسند اعراض از آنچه انسان را از خدا باز میدارد. یا تخلیه شکم. کار کردن شکم و خالی شدن آن. یا تخلیه هوا. خالی کردن محیطی را از هوای. یا تلمبه تخلیه هوا. وسیله ای که در آزمایشگاهها و در صنعت برای خالی کردن هوای دستگاهی یا محفظه ای بکار رود. یا تخلیه ید. دست متصرف را از ملک یا خانه کوتاه کردن خلع ید
فرهنگ لغت هوشیار