معنی تخس کردن - فرهنگ فارسی معین
معنی تخس کردن
- تخس کردن((تَ. کَ دَ))
- تقسیم کردن، قسمت کردن، تقس کردن
تصویر تخس کردن
فرهنگ فارسی معین
واژههای مرتبط با تخس کردن
تخس کردن
- تخس کردن
- در تداول عوام، تقسیم کردن. بخش بخش به کسان مختلف دادن، چنانکه پولی را بقرض دادن به چندین کس. توزیع کردن. پراکندن. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا
تخت کردن
- تخت کردن
- هموار کردن. تسطیح. مسطح کردن، پر کردن. لبالب کردن. کامل کردن
لغت نامه دهخدا
ترس کردن
- ترس کردن
- بیم کردن. وحشت کردن:
نه خوفی از اثر آه خسته ای خوردی
نه ترسی از گذر اشک سایلی کردی.
عماد فقیه (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
توس کردن
- توس کردن
- به سلامتی دادن. (ناظم الاطباء). رجوع به توس و توس نمودن شود
لغت نامه دهخدا
تخم کردن
- تخم کردن
- بیضه دادن. (آنندراج از بهار عجم). دادن تخم: این مرغ یک روز در میان تخم میکند. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا