جدول جو
جدول جو

معنی تخته کردن

تخته کردن((~. کَ دَ))
بستن، تعطیل کردن
تصویری از تخته کردن
تصویر تخته کردن
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با تخته کردن

تخته کردن

تخته کردن
پهن کردن، بساط خود را بر چیدن، ساکت ماندن، یا تخته کردن دکان. بند کردن دکان بستن آن تعطیل کردن آن، جمع کردن بساط خود
فرهنگ لغت هوشیار

تخته کردن

تخته کردن
بند کردن دکان. (آنندراج). بستن دکان.
- دکان خود را تخته کردن، از دعاوی علمی و ارشادی خود دست بداشتن. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا).
- دکان کسی را تخته کردن، وی را بی اعتبار کردن. دعاوی علمی کسی را باطل ساختن. او را در انظار بی ارزش و نادرست نمودن
لغت نامه دهخدا

پخته کردن

پخته کردن
کامل کردن با تمام رساندن، مهیا کردن کسی برای اجرای عملی
پخته کردن
فرهنگ لغت هوشیار

تخته گردن

تخته گردن
مرکب سخت که عنان را برنتابد، دارای گردن پهن و کلفت وراست
تخته گردن
فرهنگ لغت هوشیار

اخته کردن

اخته کردن
تخم کشیدن، خصی کردن، مدتی در برف یا یخ نهادن گوشت خام تا ترد و نازک شود
اخته کردن
فرهنگ فارسی معین