جدول جو
جدول جو

معنی تخته پوست

تخته پوست
پوست تخت، پوست خشک شده گوسفند که بر روی آن نشینند
تصویری از تخته پوست
تصویر تخته پوست
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با تخته پوست

تخته پوست

تخته پوست
قطعه پوستی است که درویشان از یک روی آن در زمستان و از روی دیگرش در تابستان بجای فرش استفاده کنند
فرهنگ لغت هوشیار

تخته پوست

تخته پوست
پوست خشک کردۀ گوسفند که درویشان بر دوش گیرند یا بر آن بنشینند
تخته پوست
فرهنگ فارسی عمید

تخته پوست

تخته پوست
همان پوست تخته. (آنندراج). پاره پوستی که درویشان و جز آنان با خود دارند زیرانداز را. تخته ای ازپوست گوسفند که بر آن نشینند و خوابند:
با کلاه نمدبه تخته پوست
شهریاریم و تاج و تخت این است.
نصیرای بدخشانی (از آنندراج).
- تخته پوست انداختن، کنایه از مقیم شدن به جایی است
لغت نامه دهخدا